گروه «ولشدگان»؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!

 گروه «ولشدگان»؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!

قبل از دیدن تصاویر زیر به سایت های زیبای زیر نیز سری بزنید

    www.takcarpet.blogfa.com       www.takcarpet.ir 

روی یکی از سایت های بالا دیدن نمایید تا زیباترین و نفیس ترین کالا را جهت دکوراسیون خانه ببینید

این ها ولشدگان موسیقی ایرانی‌اند که دوست نداشتند بروند رپ بخوانند که حرف دلشان را بزنند. از کودکی موسیقی ایرانی کار می‌کردند، اما دوست داشتند مثلا به معشوقه دخالت‌گرشان هم بگویند: «به تو چه؟ آخ به‌تو چه؟ ای صنم؟!»
پس همین کار را کردند.

موسیقی طنز بعد از دوره‌ای کوتاه در دهه‌های آغازین همین سده رو پایان، در موسیقی ایرانی چندان سابقه نداشته. حالا گروه ولشدگان نه طنز و هزالی و شوخی را همراه با کمانچه و تنبک و تار زنده کرده‌اند.

با آن‌ها گفت وگو کرده‌ایم.

مهران فلاحی: تار می‌نوازد و با صدایی ضایع خوانندگی می‌کند.

بهزاد حسن‌زاده: کمانچه می‌نوازد و صدایی بهتر از دایی مهرانش دارد.

محمد نوبهار: که تنبک می‌نوازد و خیلی ملیح اشعار بزرگانی همچون شهرام شب‌پره را دکلمه می‌کند.

طاها افشین: مدیر گروه «ولشدگان» شده است و فعلا مثل روزهای اول آقای ناظم است. بعدا خوب می‌شود

   

اخبار,اخبار فرهنگی وهنری,گروه ولشدگان


با اولین کاری شروع کنیم که من از شما دیدم. «هورمون» که برای اجرا لبه اپن آشپزخانه نشسته بودید.

سه تایی با هم: نه آن اولی نبود!

مهران فلاحی: «اسگلا باید برقصن» اولین آهنگ رسمی ما بود.

قبل از ویدیوهای ولشدگان هم با هم کار کرده بودید؟ احساس می‌کنم از دل موسیقی‌های نمایشی درآمده باشید.

مهران: ما هم‌مدرسه‌ای بودیم. اما بعد محمد معماری خواند. من و بهزاد موسیقی خواندیم. تازه من دایی بهزاد هم هستم!
مسئولیت سنگینی است!

مهران: اولین کار رسمی ما در فضای مجازی هم نبود. اولین اجرا همان زمان نوجوانی در مدرسه دخترانه تیزهوشان بود.

چه خوب! من خیلی دوست داشتم در نوجوانی توی مدرسه دخترانه را ببینم و سر دربیاورم که توی مدرسه آن‌ها چه خبر است!

نوبهار: دوران جالبی بود.

متولد چندید؟!

مهران: نوبهار ۶۵، من ۶۶، بهزاد ۶۷.

دهه شصتی رو به پایان! به جز موسیقی کار دیگری هم می‌کنید؟!

نوبهار: من آره. کار اصلی‌ام معماری است. در کنارش از این کارها هم می‌کنم.

بهزاد: ما خیلی دل‌زده کنار هم جمع شدیم. نشستیم دور هم که فقط دور هم باشیم.

من موقعی که کارهایتان را گوش می‌دادم یا توی کنسرت، دو هوایی می‌شدم. از موسیقی لذت می‌بردم و حس عمیقی داشت که ناگهان خواننده شعر را می‌خواند و وسط آن لذت درونی باید می‌ریختم بیرون و می‌خندیدم.

درباره خودتان هم حتی همین بود. مثلا بهزاد وقت کمانچه کشیدن توی حس بود، همان لحظه باید شعر را می‌خواند؛ که شعر بانمکی بود. آن لحظه برای شما بیشتر موسیقی می‌چربد یا ارائه طنزی که هدف ولشدگان است؟! خودتان اهل شوخ‌طبعی هستید اصلا؟ به مهران خیلی نمی‌آید شوخ‌طبع باشد. مثل من جدی است.

مهران: بین ما محمد بیشتر اهل شوخی است. بعد بهزاد و بعد هم من. ولی بیشتر دنبال لذت بردن از موسیقی هستیم. خیلی مرزبندی ندارد. چون موسیقی ایرانی جدیتی که دارد، بیشتر بر تکنیک متمرکز شده و فردیت، انگار مورد توجه نیست. ما از این فضا دل‌زده شده بودیم.


اما موسیقی خود ولشدگان هم موسیقی جدی است. عموما طنز در کلام شما اتفاق می‌افتد. و به‌ندرت در ساختار موسیقی.

مهران: کار ما از بچگی موسیقی ایرانی بوده و موسیقی ما جدی بوده و هست. اما خواستیم حال خودمان را بروز بدهیم. نوعی اجرای انتقادی است. انگار اصلا اشتباه کردیم که موسیقی ایرانی کار کردیم.

نوبهار: بیشتر دنبال لذت بردن بودیم. این‌جور نبود که برویم دست و رویمان را بشوییم و لباس‌های یکدست بپوشیم و موسیقی اجرا کنیم.

ولی در همین حالت هم حتما برنامه‌ریزی بوده که لباس‌هایتان یکدست نباشد و اتفاقا گاهی خیلی هم خز و خیل باشد.

مهران: نه، برنامه‌ریزی خاصی نیست. مثلا سر آهنگ «هورمون» من پیراهن مامانم را پوشیدم. یک پیراهن گل‌گلی هم بود که محمد پوشید.

بالاخره عامدانه این نظم را شکستید، یا نه؟!

شاید غیظی که وجود داشته، باعث شده تصویر ما کمی اگزجره شده باشد. وگرنه نظم خاصی در دستور کار نبود.

طاها افشین: به قول آقای علیزاده در شب اول اجرای تئاتر «شیرهای خان بابا سلطنه» فضای موسیقی ایرانی فضای عبوسی شده و طبیعتا کسی که جوان‌تر است و از نسل جدید است، تمایل دارد این فضا را بشکند. یعنی آدم‌های موسیقی ایران یا جدی و حتی عبوس می‌شوند، مثل قدما، یا این‌که آن چیزی را که دوست دارند، ابراز می‌کنند.

مهران: جد در موسیقی ما چنان زیاد شده که جایی برای هزل باقی نگذاشته. ما زیاد از حد تقدس قائل شدیم برای موسیقی. درحالی‌که موسیقی ما مشکل کم ندارد و حتی به نظر من موسیقی است که عقب مانده. گاهی مثل یک بت می‌پرستیمش.

اما شما هم همان موسیقی را دارید اجرا می‌کنید. فقط درون‌مایه کلامش را تغییر داده‌اید.

نوبهار: همین‌طور است. کار ما کار تازه‌ای نیست و قدما هم اجرا کرده‌اند. بخشی از کاری که ما می‌کنیم، فراموش شده بود و کسانی که موسیقی را دنبال می‌کنند، می‌دانند. شاید کار ما برای نسل جدید نوآوری باشد. اما واقعا کار جدیدی نیست. ما سعی کردیم که آن را زنده کنیم.

بهزاد: گاهی حتی می‌خواستیم گریزی بزنیم به سبک‌های دیگر، مثلا الکترونیک. اما برای خود ما هم این عادت نگار ترک‌شدنی نبود. می‌دیدیم وقتی به کوچه پس‌کوچه‌های این موسیقی آشنایی داریم، چرا باید سراغ موسیقی‌های دیگر برویم؟!

شما که فکر می‌کنید این موسیقی مشکل دارد، و وارد مقوله شوخی با موسیقی شدید، اصلا چرا خود این موسیقی را نشکستید؟ چرا به‌طور ساختاری مثلا خود موسیقی را هم دست نینداختید؟! موسیقی‌تان همان است. فقط درون‌مایه را نمک پاشیدید.

مهران: من خودم موسیقی ایرانی را دوست دارم. اما گاهی انگار با چوب ایستادیم بالای سرش. لذتش را زیر سایه ترس برده.

نوبهار: حالا من یک سوال از تو می‌کنم. چقدر به نظرت بچه‌های نسل جدید موسیقی اصیل ایرانی را می‌شناسند، یا دوست دارند؟

به نظرم خیلی کم شده، اگر نگوییم نابود شده. اتفاق‌های جالبی که بعد از کلیپ‌های ما افتاد، این بود که بخشی از مردم حتی سازهای دست ما را نمی‌شناسند. کامنت گذاشته بودند که این وسطیه سازش چیه؟! کمانچه را نمی‌شناختند.

چنین ارائه شوخ‌طبعانه‌ای از موسیقی شاید جوان‌ها ار به سمتی ببرد. گرایش به موسیقی رپ و هیپ‌هاپ شاید به دلیل این باشد که راحت‌تر حرفشان را می‌زنند. حرف زدن با زبان حافظ و مولوی و سعدی که شاعران بزرگی هستند، شاید ارتباط جوان‌های نسل جدید را سخت‌ کرده. ما خواستیم به سمت یک ارتباط آسان‌تر برویم.

فکر می‌کنم باعث شدیم این دسته از جوان‌ها بیشتر علاقه‌مند بشوند به موسیقی ایرانی.

بعد از انتشار این کلیپ‌ها واکنش‌ها چطور بوده؟!

مهران: ما خیلی فحش خوردیم. حتی تهدید شدیم. ولی ما نمی‌ترسیم و پشیمان هم نشدیم.

این موسیقی شما واقعا موسیقی بی‌سابقه‌ای بوده؟ وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز نمی‌دهد و می‌گوید که موسیقی ایرانی را تمسخر کرده‌اید، یعنی انگار که تا قبل از این چنین چیزی ما نداشته‌ایم و شما بدعت گذاشته‌اید.

مهران: همه‌مان می‌دانیم که این نوع از موسیقی سابقه داشته. اما نمی‌دانیم دقیقا وزارت فرهنگ و ارشاد چه می‌گوید! معلوم نیست مشکل با موسیقی است. با شعر است یا با چی؟!

طاها افشین: در برنامه صبح جمعه با شما هم چنین فضایی تجربه شد. موسیقی بود و شعرهایی که هیچ‌کدام جدی نبود. البته قابل مقایسه با کار ولشدگان نیست. اما جالب است که در خود وزارت ارشاد هستند کسانی که می‌گویند: «باید مثل نقاشی که در کنارش کاریکاتور را داریم، در سینما که ژانر کمدی را داریم، در موسیقی هم باید داشته باشیم و ولشدگان همان است که باید باشد.» اما مشکل این‌جاست که فقط یک نفر نیست که صحبت می‌کند.

مهران: یک سال است که شعرها را داده‌ایم. اما نه جواب منفی می‌دهند نه جواب مثبت.

نوبهار: رسما ول شده‌ایم از بس رفتیم و آمدیم.

بهزاد: ما داریم کار می‌کنیم و طبعا باید تکلیفمان را بدانیم. دنبال آن هستیم که مجوز بدهند و ما آلبوممان را رسمی منتشر کنیم.

بهزاد: می‌دانیم اگر برویم، دیگر حسمان این نیست. زیست مهم است. موسیقی‌ای که از این کافه و خیابان و مردم از ولشدگان می‌شنوید، حتما فرق می‌کند با موسیقی ولشدگان در منهتن.

نوبهار: شعرهای ما نه شامل حرف‌های بد است، نه حرف‌های رکیک، نه توصیفات زشت. صحبت‌های معمولی روزانه است. فقط شعر حافظ و سعدی نیست.

طاها افشین: این طنز فقط در کلام است. در ساز زدن بچه‌ها طنزی نمی‌بینید. آقای علیزاده می‌گفت: یک مضراب این بچه‌ها را گروه‌های جدی ندارند. ما به رسالت موسیقی اصیل وفاداریم.

نوبهار: ما شعاری از اول داشتیم که «ما دل‌شده موسیقی اصیل ایرانی اما دل‌زده از کلام و زبان رایج در آنیم.» و به همین خاطر شدیم «ولشدگان».

مهران: دل‌زده هم که نه! خسته! ما همه در گروه‌های جدی نوازندگی کردیم. اما هیچ‌وقت به آن احساس نزدیکی نکردیم. احساس کردیم آن که باید، نیست.

بهزاد: نقطه‌ای که هستیم، معبرش موسیقی اصیل بوده. طی‌الارض کردیم!

برای موسیقی طنز می‌شود بار را به دوش کلام انداخت، یا این‌که ساختار موسیقی را هم به سمت طنز برد. شما به کدام سمتید؟!

مهران: ما از المان‌هایی در ساز زدن استفاده می‌کنیم که هیجان و فضاسازی دل‌خواه را پیش ببرد، اما طبعا نسبت به فضای موسیقی ایرانی.

نوبهار: مثل استفاده از «بشکن» یا «دست زدن». معمولا نمی‌بینید وسط یک اجرای موسیقی ایرانی «بشکن» بزنند، یا در بین اجرا مدام «تکه‌پرانی‌های کلامی» بشود.

شعر یا کلام آهنگ‌های شما کار خودتان است؟!

بهزاد: کار خودمان است و بعضی‌ از کارها هم الهام گرفته‌شده از آثار دیگران. مثل «هورمون» که برگرفته از آهنگ شهرام شب‌پره است.

بعضی از شعرها از ابوالقاسم حالت یا حتی مولوی. مثلا آهنگ بوقلمون که شعری از مولوی دارد و ما هم کمی دست بردیم و کمی کرم ریختیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.